خواهر جان به برادرها گفت: هیچ کس، هیچکداممان تا به حال، ماهی را ندیدهایم. همیشه گم بوده. در حاشیه بوده. همیشه مشکلات ما آنقدر بزرگ و اساسی بودهاند که کسی وقت نکرد ماهی را میان این همه بدبختی ببیند. ماهی پشت این جملات گم شد که:
ماهی دختر عاقلی است. ماهی که درسش خوب است. ماهی که دانشگاه قبول شد. ماهی دارد درس میخواند. ماهی کار پیدا کرد. ماهی کار میکند. ماهی دردسر ساز نیست. ماهی.....
آری خواهر جان
ماهی هیچ وقت دیده نشد... نه دردسری داشت برایتان، نه عذاب داد مادر را و نه فریب داد پدر را و نه هیچ گاه خلاف قاعدهای رفتار کرد..... ماهی بیصدا بزرگ شد. کسی نفهمید کی بچه بود؟کی بزرگ شد؟کسی ندانست در دلش چه میگذرد؟ کسی نپرسید چه مرگت است دختر جان؟
حالا که فهمیدهای. حالا که دور هم جمع شدهایم خواهر و برادری و به من پرداختهاید پس از سالها.... میخواستم بگویم دستتان درد نکند. راضی به زحمت و غصه خوری هیچ کس نیستم. میخواستم بگویم... حالا کمی دیر است. من دیگر به ندیده شدن عادت کرده ام... آه ... بس است دیگر...
سیگارم کو... فندک را بزن ... ادامه بحث... گفتگویی را شروع کنید دیگر..
گفتگویی که موضوعش ماهی نباشد.
....
ماهی دختر عاقلی است. ماهی که درسش خوب است. ماهی که دانشگاه قبول شد. ماهی دارد درس میخواند. ماهی کار پیدا کرد. ماهی کار میکند. ماهی دردسر ساز نیست. ماهی.....
آری خواهر جان
ماهی هیچ وقت دیده نشد... نه دردسری داشت برایتان، نه عذاب داد مادر را و نه فریب داد پدر را و نه هیچ گاه خلاف قاعدهای رفتار کرد..... ماهی بیصدا بزرگ شد. کسی نفهمید کی بچه بود؟کی بزرگ شد؟کسی ندانست در دلش چه میگذرد؟ کسی نپرسید چه مرگت است دختر جان؟
حالا که فهمیدهای. حالا که دور هم جمع شدهایم خواهر و برادری و به من پرداختهاید پس از سالها.... میخواستم بگویم دستتان درد نکند. راضی به زحمت و غصه خوری هیچ کس نیستم. میخواستم بگویم... حالا کمی دیر است. من دیگر به ندیده شدن عادت کرده ام... آه ... بس است دیگر...
سیگارم کو... فندک را بزن ... ادامه بحث... گفتگویی را شروع کنید دیگر..
گفتگویی که موضوعش ماهی نباشد.
....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر