۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

راز – 10 (فوق لیسانس بوسه از ناف پاریس)




من یک زندگی خیالی هم دارم و در آن با مردی زندگی می‌کنم که اول اسمش س دارد و او یک سیبیل هنری از بناگوش در رفته دارد و چشمانی که کمی دورش چین افتاده و صاحبش از بس که میخوار خوبی است همیشه خمار است و مست و در عین حال هوشیار. قد بلند دارد و گیسوی آشفته سیاه نامرتب. درشت که نه گنده است و صدایش خش دارد. انگار که همیشه از توی رادیو با من حرف می‌زند وگرم است، گرم است، گرم است ... و سنش زیادتر از من است جوری که گاهی بابایی صدایش می‌زنم. اصلن جگرش حال می‌آید که خودم را برایش لوس کنم.

و چه خوب بلد است ببوسد آدم را. انگار که فوق لیسانس بوسه دارد از ناف پاریس. اما نه. واقعن او یک نقاش است و خوب راه و رسم عاشقی می‌داند. مست که شد روی پاهایش می‌نشینم. همین‌طور الکی حرف می‌زنم و می‌خندم ولی او جدی و دیوانه نگاهم می‌کند و در دلش می‌گوید چه عاشقم من! اما به رویش نمی‌آورد، نکند پر رو شوم.


پ.ن: آقای س کاملن ساخته ذهن من است. هرگونه شباهت احتمالی با یک آدم واقعی کاملن تصادفی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر