یک وقتهایی یک چیزهایی را به یک آدمهایی میخواهی بگویی. اما نمیگویی. معلوم نیست چرا.
مثلا مدتهاست میخواهم به خانم همکار بگویم تو که ریخت مرا هم نمیتوانی ببینی و جواب سلام مرا نمیدهی (خداحافظی را که اصلن حرفش را هم نزن) و یک زمانی مدام چیک تو چیک من بودی و چند وقت است خودت را به اون راه زدی (از وقتی شوهر کرده) تو که زورت میآید کلن به کسی لبخند بزنی چرا فقط وقتهایی که میخواهی عکسهای درب داغون عروسیت را فتوشاپی کنی یاد من میافتی و یاد لبخندی که به من بزنی و یاد سلامی که باید بدهی؟؟؟؟؟ ها؟ واقعن چرا فقط وقتی به من نیاز داری مرا میبینی؟ یعنی اصلن به این فکر نمیکنی من میفهمم معنای پشت لبخندت را؟ یعنی اصلن فکر نمیکنی ممکن است چه قضاوتی دربارهات بکنم؟ شاید هم برایت مهم نیست چون فقط میخواهی کارت راه بیفتد.
آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد...............................
آه ........اما راستش هیچ وقت اینها را بهش نگفتهام. فقط نشخوارش کردهام در تنهایی و حرص خوردهام. هر روز تصمیم میگیرم فردا که ازم خواست کاری برایش بکنم میگویم. اما میدانم که نمیگویم. هیچ وقت نمیگویم. یک خاصیتی دارم که در مقابل آدمهای بسیار پر رو خیلی کم میآورم.
مثلا مدتهاست میخواهم به خانم همکار بگویم تو که ریخت مرا هم نمیتوانی ببینی و جواب سلام مرا نمیدهی (خداحافظی را که اصلن حرفش را هم نزن) و یک زمانی مدام چیک تو چیک من بودی و چند وقت است خودت را به اون راه زدی (از وقتی شوهر کرده) تو که زورت میآید کلن به کسی لبخند بزنی چرا فقط وقتهایی که میخواهی عکسهای درب داغون عروسیت را فتوشاپی کنی یاد من میافتی و یاد لبخندی که به من بزنی و یاد سلامی که باید بدهی؟؟؟؟؟ ها؟ واقعن چرا فقط وقتی به من نیاز داری مرا میبینی؟ یعنی اصلن به این فکر نمیکنی من میفهمم معنای پشت لبخندت را؟ یعنی اصلن فکر نمیکنی ممکن است چه قضاوتی دربارهات بکنم؟ شاید هم برایت مهم نیست چون فقط میخواهی کارت راه بیفتد.
آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد. آه از آدمهایی که فقط میخواهند کارشان راه بیفتد...............................
آه ........اما راستش هیچ وقت اینها را بهش نگفتهام. فقط نشخوارش کردهام در تنهایی و حرص خوردهام. هر روز تصمیم میگیرم فردا که ازم خواست کاری برایش بکنم میگویم. اما میدانم که نمیگویم. هیچ وقت نمیگویم. یک خاصیتی دارم که در مقابل آدمهای بسیار پر رو خیلی کم میآورم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر