۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

گفتم میمانم با تو. تصمیم قطعی بود.
به خواهر جان گفتم. خوشحال شد. به برادرها گفتم. خوشحال شدند. به هر که گفتم خوشحال شد.
من دلم دوتاست هنوز و میترسم. شوق توی چشمانت دهان مرا میبندد. همه در عین خوشحالی گفتند مطئنی به خاطر دلسوزی برنگشتی؟
گفتم: بله.
مطمئن نبودم. مطمئن نیستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر