۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

فقط و فقط سکس... نه بیشتر

برای فرار کردن از  درد فقدان آقای عزیز دارم لوندی می‌کنم. دارم هر کس و ناکسی را به خودم راه می‌دهم. بدون سخت‌گیری و بدون شرط خاصی. این‌ همه حساسیتم درباره جایگاهم در زندگی یک مرد را به کناری گذاشته‌ام و امشب با کسی می‌خوابم که می‌دانم دوست دختر دارد و دوست دخترش را خیلی هم دوست دارد و آن دخترک معصوم هم بدجوری بهش وابسته است.

هیچ حسی ندارم. نه احساس گناه می‌کنم نه از خودم بدم می‌آید. نه خیلی مشتاق این همخوابگی هستم نه می‌توانم بی‌خیال این تجربه شوم. نه دوستش دارم نه عاشقش هستم نه ازش بدم می‌آید. نگران جایگاهم در زندگی او نیستم. مثل آن وقتی که به آقای میم گنده گفتم ما فقط و فقط با هم سکس داریم اما در عرض چند روز همه چیز بدجوری زیر و رو شد و من دیدم که حساس شده‌ام بهش و دوستش دارم و به مکالماتش با دخترهای دیگر خیلی واکنش نشان می‌دهم و از صبح تا شب به او فکر می‌کنم.... خب البته دلیلش را هم می‌دانم. دلیلش در رفتار خوب و انسانی و طرز فکر او نبود. دلیلش دقیقن همان "فقط و فقط سکس" بود. دلیلش جذابیت فوق‌العاده جسمانی او برای من بود. حالا حاضر نیستم حتی یک دقیقه هم به آن لحظات برگردم و راستش با خودم عهد بستم گرفتار مردی که قرار است "فقط و فقط" باهاش سکس داشته باشم نشوم. گرچه آدم برای دلش نمی‌تواند قانون و برنامه بگذارد.

برای امشب هیجان دارم.... فعلن همین کافی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر